خلاصه کامل کتاب “ایده عالی مستدام” اثر دن هیث📘چطور ایدههای ماندگار بسازیم؟
چرا بعضی ایدهها در ذهن میمانند و بعضی محو میشوند؟
این مقاله برگرفته از کتاب مشهور “ساخته شده برای ماندگاری: چرا بعضی ایدهها میمانند و بعضی از بین میروند” نوشته چیپ هیث و دن هیث است. نویسندگان در این کتاب به بررسی دقیق ویژگیهایی میپردازند که یک ایده را ماندگار، بهیادماندنی و تأثیرگذار میکنند. هدف آنها ارائه چارچوبی عملی است تا هر کسی بتواند ایدههای خود را به گونهای مطرح کند که در ذهن مخاطب حک شود و به عمل منجر گردد. این اصول نه تنها برای کارآفرینان و بازاریابان، بلکه برای هر فردی که میخواهد در ارتباطات روزمره، تدریس، ارائه یا حتی در مکالمات دوستانه خود مؤثرتر باشد، کاربردی است.
مطمئن شوید در پایان مقاله، برنامه هفتگی تمرین فن بیان خود را بهعنوان هدیه دریافت می کنید!
راز ماندگاری: اصل سادگی و یافتن هسته اصلی پیام
اولین و شاید بنیادیترین اصل برای ماندگار کردن یک ایده، “سادگی” است. اما سادگی به معنای پیشپاافتادگی یا خلاصهگویی بیش از حد نیست؛ بلکه به معنای یافتن “هسته” اصلی پیام و سپس به اشتراک گذاشتن آن به شیوهای فشرده و گیراست.
تصور کنید قصد دارید نکاتی را در یک جلسه مهم مطرح کنید. اگر ده نکته را بیان کنید، حتی اگر هر کدام به تنهایی نکتهای خوب و ارزشمند باشد، به احتمال زیاد مخاطبان شما پس از بازگشت به میز کارشان
هیچکدام را به یاد نخواهند آورد. اینجاست که اهمیت یافتن هسته اصلی آشکار میشود.
هسته اصلی یک ایده، همان جوهره حیاتی و اساسیترین عنصر آن است که باید باقی بماند. برای دستیابی به این هسته، باید یک فرآیند اولویتبندی بیوقفه و حذف اطلاعات اضافی را در پیش گرفت. درست مانند “قصد فرمانده” در ارتش که با یک هدف روشن و مختصر، سربازان را در موقعیتهای غیرقابل پیشبینی راهنمایی میکند، پیام شما نیز باید دارای تمرکز واحدی باشد که بتواند اقدامات و تصمیمگیریها را هدایت کند.
مثال: فرض کنید شما مدیر یک شرکت نرمافزاری هستید و میخواهید به تیم خود انگیزه دهید تا محصول جدید را سریعتر عرضه کنند. اگر بگویید: “باید کارها را سریعتر پیش ببریم، بودجه را کنترل کنیم، کیفیت را بالا ببریم، بازار را بررسی کنیم و رقبا را زیر نظر بگیریم”، پیام شما پراکنده و فراموششدنی خواهد بود. اما اگر هسته پیام شما این باشد: “اولین بودن در بازار، کلید موفقیت ماست”، این جمله واحد و متمرکز، تمام تصمیمات و اقدامات تیم را به سمت یک هدف مشترک سوق میدهد.
پس از شناسایی هسته ایده، نوبت به به اشتراک گذاشتن فشرده آن میرسد. این به معنای بیان پیام به گونهای است که هم ساده باشد و هم عمیق. توجه داشته باشید که این رویکرد به معنای سادهسازی بیش از حد پیام نیست، بلکه منظور بیان آن به شکلی مختصر و بهیادماندنی است.
ضربالمثلها مدلهای بسیار خوبی برای این شیوه هستند؛ آنها حکمت عمیقی را در عبارات کوتاه و بهیادماندنی جای میدهند.
مثالهای واقعی از ایدههای فشرده و هستهای:
- “نامها، نامها و نامها” (استراتژی روزنامه هوور آدامز): این هسته ساده، به سردبیران روزنامه یادآوری میکرد که مردم به داستانهایی علاقه دارند که در مورد خودشان یا اطرافیانشان باشد، نه صرفاً اخبار کلی. این جمله، تمام سیاستگذاریهای خبری روزنامه را تحت تاثیر قرار میداد.
- “اقتصاد، احمقانه است” (تمرکز کمپین بیل کلینتون در سال 1992): در یک کارزار انتخاباتی پیچیده با موضوعات متعدد، این عبارت کوتاه، هسته اصلی دغدغه مردم و محور تمام شعارهای انتخاباتی کلینتون شد و به او کمک کرد تا رأیدهندگان را به سادگی متقاعد کند.
- “مردی روی ماه قبل از پایان دهه” (هدف فضایی جان اف کندی): این جمله، یک هدف بسیار بلندپروازانه را به یک ایده ساده، قابل فهم و الهامبخش تبدیل کرد که تمام تلاشها و منابع ناسا را به سوی یک نقطه واحد هدایت کرد. این هدف نه تنها دانشمندان را برانگیخت، بلکه عموم مردم را نیز به پشتیبانی از برنامه فضایی ترغیب کرد.
- برای مثال دیگر، ایده اصلی خطوط هوایی ساوتوست که بر پایه “خطوط هوایی با کرایه پایین” شکل گرفت، تمامی رفتار کارکنان این شرکت را در موقعیتهای بیشماری هدایت میکند. از تصمیمگیری درباره سرو کردن سالاد مرغ تا انتخاب مسیرهای پرواز، همه بر اساس این هسته ساده انجام میشود. این سادگی به آنها کمک کرده تا بر ارائهی خدمات ارزان و کارآمد تمرکز کنند و از پیچیدگیهای غیرضروری بپرهیزند.
در نهایت، به یاد داشته باشید که ساده کردن یک ایده به معنای حذف پیچیدگیهای آن نیست، بلکه به معنای یافتن
نقطه مرکزی است که تمام اطلاعات دیگر حول آن میچرخند و به آن معنا میبخشند. با این رویکرد، میتوانید پیام خود را به گونهای منتقل کنید که نه تنها درک شود، بلکه در ذهن مخاطب حک شود و ماندگار بماند.
چطور ایدههایتان را کنجکاویبرانگیز و قابل لمس کنید؟
در بخش قبلی درباره سادگی و اهمیت یافتن هسته اصلی پیام صحبت کردیم. اما برای اینکه یک ایده واقعاً در ذهن مخاطب ماندگار شود، تنها سادگی کافی نیست. لازم است که ایده شما توجه مخاطب را جلب کند، او را به فکر وا دارد و او را درگیر کند. در این بخش، به دو اصل مهم دیگر میپردازیم: “غیرمنتظره” و “ملموس” که به شما کمک میکنند تا ایدههایتان را از حالت عادی خارج کرده و آنها را به تجربیاتی بهیادماندنی تبدیل کنید.
اصل دوم: “غیرمنتظره” – چگونه الگوهای ذهنی را بشکنید تا توجه را جلب و حفظ کنید؟
ذهن انسان به طور طبیعی به تغییرات و ناهنجاریها واکنش نشان میدهد. وقتی با چیزی غیرمنتظره مواجه میشویم، مغز ما مانند یک “حالت اضطراری” عمل میکند و تمام توجه خود را به آن معطوف میسازد. برای اینکه ایدههای شما در میان انبوه اطلاعات روزمره برجسته شوند و ماندگار گردند، باید الگوهای ذهنی موجود مردم را بشکنید.
این شکستن الگو میتواند بسیار ساده باشد، مثلاً یک مهماندار پرواز که اعلامیه ایمنی را به شیوهای طنزآمیز و غیرمعمول ارائه میدهد ، یا میتواند عمیقتر و مفهومیتر باشد، مانند ارائه یک واقعیت متناقض که باورهای عمومی و جاافتاده را به چالش میکشد. هدف این است که با ایجاد یک شوک کوچک یا یک حس کنجکاوی اولیه، ذهن مخاطب را به سمت خود جذب کنید.
اما جلب توجه تنها نیمی از ماجراست. پس از اینکه توجه مخاطب را به خود جلب کردید، باید آن را حفظ کنید. این کار با
ایجاد و سپس پر کردن “شکافهای دانشی” میسر میشود. وقتی افراد احساس میکنند که در دانش آنها یک خلاء یا ابهام وجود دارد، به طور ناخودآگاه تمایل پیدا میکنند که این شکاف را پر کنند و به دنبال پاسخ بگردند. این همان دلیلی است که رمانهای معمایی تا این حد جذاب هستند – آنها یک شکاف دانشی (چه کسی این کار را انجام داده است؟) ایجاد میکنند که ما را تا حل شدن معما به خواندن ادامه میدهد.
در ارتباطات خود برای ایجاد و حفظ توجه از طریق شکاف دانشی میتوانید:
- سوالات یا معماهایی مطرح کنید که مخاطبان شما مشتاق پاسخ دادن به آنها باشند. به عنوان مثال، به جای اینکه بگویید: “در این جلسه درباره مشکل فروش صحبت خواهیم کرد”، میتوانید بپرسید: “آیا میدانید چه چیزی باعث شده در یک ماه گذشته، فروش ما ۲۰ درصد کاهش پیدا کند؟”. این سوال مخاطب را به فکر فرو میبرد و او را برای شنیدن ادامه صحبتهای شما آماده میکند.
- اطلاعات ناقصی ارائه دهید که تمایل به بسته شدن و تکمیل شدن در ذهن مخاطب ایجاد کند. مثلاً، در یک ارائه، میتوانید با یک آمار شگفتانگیز شروع کنید و سپس بگویید: “اکثر مردم دلیل این آمار تکاندهنده را نمیدانند، اما من امروز به شما خواهم گفت.”
- از رویکرد “تیزر خبری” استفاده کنید: به اطلاعات جالبی که قرار است در ادامه مطرح شود، اشاره کنید. مثلاً: “در پایان این ارائه، راه حلی به شما نشان خواهم داد که میتواند تمام تصورات شما را درباره این مشکل تغییر دهد.”
مثالهای واقعی از ایدههای غیرمنتظره و کنجکاویبرانگیز:
- معلم روزنامهنگاری نورا افرون، توجه دانشآموزانش را با فاش کردن یک خبر شگفتانگیز جلب میکرد: “پنجشنبه آینده مدرسهای نخواهد بود”. این جمله، بلافاصله توجه همه را به خود جلب میکرد و کنجکاوی آنها را برای دانستن دلیل برمیانگیخت.
- کمپین ضد سیگار
“حقیقت” به جای تکیه بر آمار و ارقام خشک، نوجوانان را با شیوههای فریبنده و غیرانسانی صنعت تنباکو شوکه میکرد. این رویکرد غیرمنتظره و افشاگرانه، تأثیر بسیار بیشتری در ذهن مخاطبان جوان داشت.
اصل سوم: “ملموس” – چگونه ایدهها را قابل لمس و بهیادماندنی کنید؟
انتزاع یکی از بزرگترین دشمنان فهم و بهخاطر سپردن یک ایده است. وقتی ایدهها انتزاعی هستند، درک آنها دشوار میشود و به راحتی فراموش میشوند. همچنین، زمانی که مفاهیم انتزاعی باشند، هماهنگی و همفکری بین افراد مختلف که ممکن است آن انتزاع را به طور متفاوتی تفسیر کنند، سختتر میشود. برای غلبه بر این چالش، باید ایدههای خود را ملموس کنید.
برای ملموس کردن ایدههای خود، از زبان و مثالهای ملموس استفاده کنید. ایدههای انتزاعی به سختی درک میشوند و به خاطر سپردنشان دشوار است. با استفاده از زبان حسی، تصاویر زنده و مثالهای خاص، میتوانید پیام خود را به گونهای ملموس کنید که مردم بتوانند آن را درک کنند، به خاطر بسپارند و با آن ارتباط برقرار کنند.
مثال: به جای اینکه درباره “بهبود خدمات مشتری” صحبت کنید ، میتوانید داستانی درباره یک کارمند نوردستروم (یک فروشگاه زنجیرهای معروف) تعریف کنید که هدیهای را که مشتری از فروشگاه رقیب (میسی) خریده بود، کادو کرد. این داستان ملموس، به مراتب بهتر از یک عبارت انتزاعی، مفهوم “خدمات مشتری عالی” را منتقل میکند.
همچنین، برای زنده کردن آمار و ارقام که به تنهایی اغلب فراموششدنی هستند ، آنها را در یک زمینه انسانی و قابل درک قرار دهید تا ملموس و تأثیرگذار شوند.
۴ کتاب فوقالعاده برای تقویت فن بیان🎤
برای ملموس کردن آمار میتوانید:
- به جای گفتن “37 گرم چربی اشباع” ، بگویید: “این میزان چربی اشباع، معادل یک صبحانه کامل با بیکن و تخممرغ، یک بیگ مک و سیبزمینی سرخکرده برای ناهار، و یک شام استیک با تمام مخلفات است – همه اینها با هم!”. این مقایسه به مخاطب کمک میکند تا عظمت این عدد را به طور واقعی درک کند.
- به جای بیان “5000 کلاهک هستهای” ، میتوانید مقیاس را با انداختن 5000 گلوله کوچک ساچمهای (BB) در یک سطل فلزی نشان دهید. این نمایش فیزیکی، مفهوم انتزاعی را به تجربهای ملموس تبدیل میکند.
استفاده از تشبیهها و استعارهها نیز ابزارهای قدرتمندی برای ملموس کردن مفاهیم هستند. این ابزارها به مردم کمک میکنند مفاهیم جدید را با مرتبط کردن آنها به مفاهیم آشنا درک کنند.
مثال: دیزنی به کارکنان خود به عنوان “اعضای بازیگران” اشاره میکند. این استعاره بلافاصله انتظارات درباره نحوه عملکرد و تعامل آنها با مشتریان (مهمانان) را منتقل میکند و به کارکنان کمک میکند تا نقش خود را در “نمایش” دیزنی بهتر درک کنند.
با به کارگیری اصول “غیرمنتظره” و “ملموس”، میتوانید ایدههای خود را از یک مفهوم انتزاعی به یک تجربه زنده و بهیادماندنی تبدیل کنید که نه تنها توجه مخاطب را جلب میکند، بلکه در ذهن او جای میگیرد.
چطور کاری کنیم که مردم به ایدههایمان اهمیت بدهند و اقدام کنند؟
تا اینجا درباره اهمیت سادگی پیام برای رسیدن به هسته اصلی و همچنین ایجاد کنجکاوی از طریق غیرمنتظره بودن و ملموس کردن ایدهها صحبت کردیم. اما داشتن یک ایده ساده، کنجکاویبرانگیز و قابل لمس، تنها نیمی از راه است. برای اینکه ایدههای شما واقعاً تأثیرگذار باشند، باید بتوانید مردم را به باور، اهمیت دادن و در نهایت اقدام وادار کنید.
اصل چهارم: “معتبر” – چگونه با استفاده از اعتبار و جزئیات مردم را به باور وادارید؟
برای اینکه یک ایده ماندگار شود، مخاطبان شما باید آن را باور کنند. باورپذیری میتواند از منابع مختلفی نشأت بگیرد. همانطور که در کتاب اشاره شده است: “یک ایده معتبر مردم را به باور وادار میکند. یک ایده احساسی مردم را به مراقبت وادار میکند. داستانهای درست مردم را به عمل وادار میکنند.” پس برای ایجاد این باور، دو مسیر اصلی وجود دارد: تکیه بر اعتبار خارجی و ساخت اعتبار داخلی.
اعتبار خارجی:
میتوانید برای تقویت پیام خود از مقامات، کارشناسان یا حتی “ضد مقامات” استفاده کنید. یک ضد مقام، فردی است که با وجود اینکه انتظار نمیرود، پیام شما را تأیید میکند و میتواند به طور ویژه در هدفگیری مخاطبان شکاک مؤثر باشد.
مثال: کمپین ضد سیگار که به جای سخنرانی کارشناسان بهداشت، با حضور پم لافین (مادری جوان که از بیماری مرتبط با سیگار کشیدن در حال مرگ بود) پیام خود را منتقل میکرد، به مراتب تأثیرگذارتر بود. شهادت یک فرد آسیبدیده، میتواند احساسات و باور مخاطب را به شدت تحت تأثیر قرار دهد.
اعتبار داخلی:
شما همچنین میتوانید با استفاده از عناصر خاصی در خود پیام، اعتبار داخلی ایجاد کنید. این شامل:
- جزئیات زنده: جزئیات خاص و ملموس داستان یا پیام شما را واقعیتر و معتبرتر میکند. به عنوان مثال، در توصیف یک صحنه، به جای “یک ماشین قدیمی”، بگویید: “یک شورلت ایمپالای زنگزده مدل 1967 با شیشههای دودی و بوی نفتالین در داخلش”.
- استفاده از آمار در مقیاس انسانی: اعداد بزرگ و انتزاعی ممکن است بیتأثیر باشند. آنها را با
مقایسه با مفاهیم آشنا قابل درک کنید.
- استفاده از “آزمون سیناترا”: این عبارت از جمله معروف فرانک سیناترا (“اگر بتوانی آنجا موفق شوی، در هر جایی موفق خواهی شد”) الهام گرفته شده است. یک مثال یا مورد خاص پیدا کنید که به تنهایی اعتبار کلیت ایده شما را اثبات کند.
مثال: اگر بتوانید نشان دهید محصول شما در سختترین شرایط و برای سختگیرترین مشتریان کار کرده است، دیگر نیازی به اثبات توانایی آن در شرایط عادی نیست. برای مثال، اگر یک خودروی شاسیبلند بتواند در صحرای داکار دوام بیاورد، اعتبار آن برای استفاده روزمره در شهر به وضوح اثبات میشود.
- ارائه “اعتبارهای قابل آزمایش”: به مخاطبان خود اجازه دهید ادعاهای شما را خودشان آزمایش کنند.
مثال: کمپین “گوشت کجاست؟” که به مشتریان اجازه میداد اندازه برگرها را به طور بصری مقایسه کنند، به آنها این امکان را میداد تا خودشان ادعای کمپین را تأیید کنند. یا کارخانه نساجی که آب تصفیه شده خود را به قدری تمیز میکرد که میشد از آن نوشید، تعهد زیستمحیطی خود را به شکلی قابل آزمایش و غیرقابل انکار نشان داد.
اصل پنجم: “احساسی” – چگونه با استفاده از منافع شخصی و هویت، مردم را به مراقبت وادارید؟
مردم زمانی به یک ایده اهمیت میدهند که احساساتشان درگیر شود. همانطور که در کتاب آمده است: “اگر به توده نگاه کنم، هرگز عمل نخواهم کرد. اگر به یک نفر نگاه کنم، خواهم کرد”. این نقل قول به خوبی نشان میدهد که چقدر
تمرکز بر فرد و احساسات او، میتواند در مقایسه با آمار و ارقام کلی، تأثیرگذارتر باشد.
برای وادار کردن مردم به مراقبت، میتوانید:
- به منافع شخصی توجه کنید: به مردم نشان دهید که ایده شما چگونه به نفع آنهاست. این فقط به معنای توجه به خواستههای پایه نیست؛ به سلسله مراتب نیازهای مازلو فکر کنید ، که شامل نیازهای سطح بالاتر مانند خودشکوفایی نیز میشود.
مثال: فلوید لی که یک سالن غذاخوری در عراق را اداره میکرد، کارکنان خود را با چارچوببندی کارشان به عنوان
“مسئولیت روحیه” (نه صرفاً سرو غذا) انگیزه میداد. این رویکرد به نیازهای بالاتر کارکنان برای داشتن حس هدف و معنا در کارشان توجه میکرد.
- به هویت توجه کنید: مردم بر اساس حس هویت خود تصمیم میگیرند. پیام خود را به گونهای تنظیم کنید که با نحوه دیدن خودشان یا نحوهای که میخواهند دیده شوند، همسو باشد.
مثال: کمپین ضد زباله “با تگزاس درگیر نشوید” به جای پیامهای سنتی محیطزیستی، با توجه به غرور و هویت تگزاسیها موفق شد. این کمپین با تمرکز بر اینکه “یک تگزاسی واقعی هرگز زباله نمیریزد”، به حس هویت مخاطبان خود متوسل شد.
- از قدرت “یک نفر” استفاده کنید: مردم بیشتر به داستانهای افراد توجه میکنند تا گروههای بزرگ یا مفاهیم انتزاعی. به همین دلیل است که خیریهها اغلب بر داستان یک کودک تمرکز میکنند تا آمار فقر گسترده.
استراتژیهایی برای وادار کردن مردم به مراقبت:
- نشان دهید که ایده شما چگونه بر یک فرد قابل ارتباط تأثیر میگذارد.
- به هویت گروهی توجه کنید (مثلاً “کسی مثل من در این موقعیت چه میکند؟”).
- پیام خود را به آرزوها و ارزشهای سطح بالاتر متصل کنید.
اصل ششم: “داستانها” – چگونه با شبیهسازی و الهامبخشی، مردم را به عمل وادارید؟
داستانها قدرتمندترین ابزار برای الهامبخشی و واداشتن مردم به عمل هستند. همانطور که در کتاب اشاره شده است: “داستانها مانند شبیهسازهای پرواز برای مغز هستند”.
استفاده از داستانها برای شبیهسازی:
داستانها به عنوان شبیهسازهای ذهنی عمل میکنند. آنها به مردم اجازه میدهند تا خود را در موقعیتها تصور کنند و پاسخها را تمرین کنند. این ویژگی، داستانها را به ابزارهای قدرتمندی برای آموزش و الهامبخشی به عمل تبدیل میکند.
مثال: به اشتراک گذاشتن داستانهایی از چگونگی حل مشکلات توسط کارکنان یک شرکت، میتواند به دیگران کمک کند تا در آینده موقعیتهای مشابه را بهتر مدیریت کنند.
الهامبخشی با داستانها:
برخی از طرحهای داستانی به ویژه در انگیزش به عمل مؤثر هستند:
- طرح چالش: غلبه بر موانع (مثلاً، داوید در برابر جالوت).
- طرح ارتباط: پل زدن بین مردم (مثلاً، داستان سامری خوب).
- طرح خلاقیت: حل مشکلات به روشهای نوآورانه (مثلاً، داستان افتادن سیب بر سر نیوتن).
شناسایی و به اشتراک گذاشتن داستانهای “چسبنده”:
همیشه نیازی به ایجاد داستانها از ابتدا نیست. به دنبال داستانهای واقعی باشید که پیام شما را تجسم میکنند.
مثال: داستان کارمند سابوی که به طور چشمگیری با خوردن ساندویچهای این شرکت وزن کم کرد و به “کمپین جرد” تبدیل شد ، یک نمونه عالی از داستانی واقعی است که به طور مستقیم پیام شرکت را تقویت کرد.
عناصر داستانهای مؤثر:
- جزئیات ملموس که داستان را واقعی میکند.
- پیچشهای غیرمنتظره که علاقه را حفظ میکند.
- طنین احساسی که مردم را به مراقبت وادار میکند.
- ارتباط واضح با پیام اصلی شما.
- غلبه بر “نفرین دانش” برای ارتباط مؤثر: چالشی که باید از آن آگاه باشید!
یکی از بزرگترین موانع در برقراری ارتباط مؤثر و ماندگار کردن ایدهها، پدیدهای به نام “نفرین دانش” است. همانطور که نویسندگان اشاره میکنند: “نفرین دانش یک شرور در داستانهای ما درباره اینکه چرا برخی ایدهها نمیتوانند ماندگار شوند، است”.
به عنوان کارشناسان در حوزه خود، اغلب فراموش میکنیم که ندانستن چیزی چگونه است. این “نفرین” باعث میشود که ارتباط مؤثر با کسانی که دانش ما را ندارند، دشوار شود. این درست مانند بودن یک “ضربهزن” در بازی “ضربهزدن” (بازیای که در آن باید با ریتم انگشتان، آهنگی را به دیگری منتقل کرد و او آن را حدس بزند) است؛ در حالی که شما ریتم را میزنید و کاملاً واضح به نظر میرسد، از اینکه “شنوندگان” نمیتوانند آهنگی را که میزنید حدس بزنند، ناامید میشوید51. شما آهنگ را در ذهن خود میشنوید، اما دیگری فقط ضربات بیمعنی میشنود.
استراتژیهایی برای مقابله با نفرین دانش:
- از مثالها و تشبیههای ملموس برای پر کردن شکاف دانشی استفاده کنید.
- داستانهایی بگویید که نکات شما را به طور قابل ارتباطی نشان دهند.
- پیام خود را با افرادی خارج از حوزه تخصص خود آزمایش کنید. از آنها بازخورد بگیرید تا ببینید آیا پیام شما برای آنها قابل فهم است یا خیر.
- به طور مداوم به چکلیست SUCCESs مراجعه کنید تا اطمینان حاصل کنید که ایدههای شما قابل دسترسی هستند.
به یاد داشته باشید، آنچه برای شما بدیهی به نظر میرسد، ممکن است برای مخاطبانتان کاملاً جدید باشد. همیشه سعی کنید تخصص خود را به اصطلاحات و مفاهیمی که به راحتی توسط مخاطبان هدف شما درک میشود، ترجمه کنید.
- استفاده از چکلیست SUCCESs برای ماندگار کردن ایدهها
هیچ “فرمول” جادویی برای یک ایده “چسبنده” (ماندگار) وجود ندارد. اما ایدههای چسبنده از مجموعهای مشترک از ویژگیها استفاده میکنند که آنها را بیشتر به موفقیت نزدیک میکند.
چارچوب SUCCESs ابزاری قدرتمند برای ارزیابی و بهبود
“چسبندگی” ایدههای شماست:
- Simple (ساده): هسته را پیدا کنید و به طور مختصر بیان کنید.
- Unexpected (غیرمنتظره): با شکستن الگوها توجه را جلب کنید.
- Concrete (ملموس): ایدهها را قابل لمس و بهیادماندنی کنید.
- Credible (معتبر): به مردم کمک کنید باور کنند.
- Emotional (احساسی): مردم را به مراقبت وادارید.
- Stories (داستانها): به عمل وادارید.
ترکیب عناصر برای حداکثر تأثیر:
چسبندهترین ایدهها اغلب عناصر متعددی از چارچوب SUCCESs را در بر میگیرند.
مثال: کمپین “با تگزاس درگیر نشوید” همزمان ساده (پیام واضح) ، غیرمنتظره (آمده از ایالتی که به استقلال معروف است) ، ملموس (عمل خاص) ، معتبر (با حضور افراد مشهور محلی) ، احساسی (با توجه به غرور ایالتی) بود و از داستانها (نشان دادن تگزاسیهای واقعی که اقدام میکنند) استفاده کرد .
تکرار و بهبود:
ایجاد ایدههای چسبنده مهارتی است که میتوان آن را توسعه داد. از چارچوب SUCCESs به عنوان ابزاری برای
بهبود مستمر استفاده کنید:
- ایدههای چسبنده موفق را تحلیل کنید تا بفهمید چگونه کار میکنند.
- چارچوب را به ایدهها و پیامهای خود اعمال کنید.
- ایدههای خود را با مخاطبان هدف خود آزمایش کنید و بر اساس بازخورد و نتایج، بهبود دهید.
به یاد داشته باشید، برای ایجاد ایدههای چسبنده نیازی به نابغه خلاق بودن نیست. با اعمال سیستماتیک این اصول، هر کسی میتواند به طور چشمگیری تأثیر و بهیادماندنی بودن ارتباطات خود را بهبود بخشد.
هدیه برنامه فن بیان
آموزش های مرتبط
برنامه روزانه تقویت فن بیان🎤چطور فن بیان و سخنوری خود را از نو بسازیم؟
۴ کتاب تأثیرگذار برای تقویت فن بیان🎯متحولکردن مهارت سخنرانی با جادوی کلام
تقویت مهارت بداههگویی سریع⚡۴ تمرین عملی برای تسلط بر کلام در لحظه
دوره کلام بُرنده
کارگاه آموزشی ستارگان سخنوری
کلاس فن بیان تاوا
خبرنامه | صفحه تکی نوشته
سینا آذرنیا
مدیر و موسس مدرسه فن بیان تاوا
درباره نویسنده
- بنیانگذار مدرسه فن بیان تاوا
- آموزش بیش از 1000 نفر در زمینه مهارتهای ارتباطی
- نفر سوم مسابقات سخنرانی کشور در سال 1400
تا کنون تجربه سخنرانی در بسیاری از فضاهای علمی و دانشگاهی را داشته و به همین دلیل محتوای او صرفا کپی شده از کتابها و مقالات مختلف نیست. به عبارت بهتر او در زمینه ارتباطات مطالعه، پژوهش و تجربه میکند و در آخر بهترین نکات را در دورهها به شرکتکنندگان ارائه میکند.
دیدگاهتان را بنویسید