خلاصه کتاب “داستانهایی که میچسبند” اثر کیندرا هال📕راهنمای تقویت قدرت داستانسرایی
رازهای ناگفتهی جذب مخاطب و تحول کسب و کار: چرا داستانها قدرت جادویی دارند؟
۱. داستانها؛ قویترین ابزار برای تسخیر، تأثیرگذاری و ایجاد تحول در مخاطبان!
آیا تا به حال به این فکر کردهاید که چرا برخی از صحبتها، ارائهها یا حتی تبلیغات، در ذهن شما ماندگار میشوند، در حالی که برخی دیگر به سرعت فراموش میگردند؟ پاسخ در یک کلمه نهفته است: داستان. داستانها نه تنها کلمات و روایات سادهای نیستند، بلکه زبان مغز انسان محسوب میشوند.
تأثیر شگفتانگیز داستان بر مغز: شیمی اعتماد و همدلی
تحقیقات علمی این موضوع را به اثبات رسانده است. پژوهشهای عصبشناس برجسته، پاول زاک، نشان میدهد که داستانها باعث ترشح مادهای به نام اکسیتوسین در مغز میشوند. شاید بپرسید اکسیتوسین چه فایدهای دارد؟ این ماده شیمیایی نقش حیاتی در تقویت حس اعتماد، ایجاد همدلی و تشویق به همکاری ایفا میکند.
همین واکنش شیمیایی در مغز است که توضیح میدهد چرا داستانها در قانع کردن و ایجاد انگیزه در افراد، بسیار موثرتر از ارائه صرف حقایق و ارقام هستند. تصور کنید به جای اینکه فقط آمار و نمودارهایی از موفقیت یک محصول را ارائه دهید، داستان زندگی فردی را روایت کنید که چگونه این محصول زندگیاش را متحول کرده است. کدام یک در ذهن مخاطب ماندگارتر خواهد بود؟ قطعاً داستان!
داستانسرایی در دنیای کسب و کار: رمز موفقیت غولهای صنعت
کسب و کارهای پیشرو در جهان به خوبی از این قدرت داستانها آگاهند. شرکتهایی نظیر ایربیانبی (Airbnb)، اپل (Apple) و حتی برندهای جدیدتر مانند دئودورانت نیتیو (Native Deodorant)، با بهرهگیری هوشمندانه از داستانسرایی، توانستهاند بر شک و تردیدها فائق آیند، برند خود را متمایز کنند و با مشتریان خود در سطحی عمیق و عاطفی ارتباط برقرار سازند.
آنها با خلق روایتهایی که با تجربیات و ارزشهای مخاطبانشان همخوانی دارد، به موفقیتهای چشمگیری در بازارهای بسیار رقابتی دست یافتهاند. به عنوان مثال، اپل تنها به معرفی ویژگیهای فنی آیفون نمیپردازد، بلکه داستانی از خلاقیت، نوآوری و قدرت افراد برای تغییر جهان را روایت میکند که آیفون ابزاری برای رسیدن به آن است.
جذابیت جهانی داستان: پلی به سوی درک و حافظه پایدار
در طول تاریخ بشر، داستانها همیشه اصلیترین وسیله برای انتقال دانش، ارزشها و فرهنگ بودهاند. این یک ترجیح ذاتی در انسان است که به روایت و داستان گوش فرا دهد. در فضای کسب و کار نیز، داستانسرایی با استفاده از این تمایل طبیعی انسان، ایدههای پیچیده را قابل دسترستر و به یادماندنیتر میکند. به جای تلاش برای توضیح یک مفهوم پیچیده با اصطلاحات تخصصی، میتوانید آن را در قالب یک داستان ساده و ملموس ارائه دهید تا هم درک شود و هم در حافظه باقی بماند.
مطمئن شوید در پایان مقاله، برنامه هفتگی تمرین فن بیان خود را بهعنوان هدیه دریافت می کنید!
۲. اسرار یک داستان بینظیر: چهار عنصر حیاتی که هر قصهای را ماندگار میکنند!
به یاد داشته باشید: “ایدهها میآیند و میروند. اما داستانها میمانند.” برای اینکه داستانی واقعاً اثرگذار باشد، باید شامل چهار عنصر ضروری باشد. این چهار عنصر، ستون فقرات هر روایت قوی را تشکیل میدهند: شخصیتهای قابل شناسایی، احساسات واقعی، لحظهای مهم و جزئیات خاص.
۱. شخصیتهای قابل شناسایی: آینهای برای مخاطب شما
داستان شما به شخصیتهایی قابل همذاتپنداری نیاز دارد که مخاطب بتواند با آنها ارتباط برقرار کند و از آنها حمایت کند. این شخصیت میتواند یک مشتری باشد که با مشکلی دست و پنجه نرم میکند، یک کارمند که در مسیر موفقیت تلاش میکند، یا حتی بنیانگذار خود شرکت که با چالشهایی روبرو شده است. وقتی مخاطب بتواند خودش را در جایگاه شخصیت داستان شما ببیند، ارتباط عمیقی شکل میگیرد.
مثال: به جای اینکه بگویید “خدمات ما مشکل x را حل میکند”، داستانی از مریم بگویید که سالها با مشکل x دست و پنجه نرم میکرد و زندگیاش تحت تأثیر آن بود، تا اینکه با خدمات شما آشنا شد.
۲. احساسات واقعی: پل ارتباطی قلبی شما با مخاطب
داستان شما باید به احساسات و تجربیات واقعی مخاطب دست پیدا کند. آسیبپذیری و صداقت در بیان احساسات کلید ایجاد ارتباطات عاطفی قوی هستند. لازم نیست همیشه از احساسات مثبت صحبت کنید؛ گاهی اوقات بیان مبارزهها و چالشها میتواند ارتباط عمیقتری ایجاد کند. مخاطبان به داستانهایی که از دل برمیآیند، بیشتر گوش میدهند.
مثال: اگر داستان موفقیت یک محصول را میگویید، به جای اینکه فقط از سودآوری حرف بزنید، از لحظات سختی بگویید که تیم شما برای رسیدن به این موفقیت متحمل شد و چه احساساتی را تجربه کرد. این صداقت، داستان شما را انسانیتر میکند.
۳. یک لحظه مهم: نقطهی اوج و چرخش داستان شما
هر داستان قویای شامل یک نقطه عطف یا رویدادی کلیدی است که به عنوان نقطه آغاز تغییر یا کاتالیزور عمل میکند. این لحظه است که کنجکاوی مخاطب را برمیانگیزد و کشش لازم را در روایت ایجاد میکند. این میتواند یک کشف بزرگ، یک چالش غیرمنتظره، یا یک تصمیم سرنوشتساز باشد.
مثال: در داستان یک استارتآپ، لحظه مهم میتواند زمانی باشد که بنیانگذار ناگهان به ایدهای نوآورانه برای حل یک مشکل قدیمی میرسد، یا زمانی که با یک شکست بزرگ روبرو میشود که او را وادار به تغییر مسیر میکند.
۴. جزئیات خاص: نقاشی کلمات در ذهن مخاطب
جزئیات واضح و حسی را در داستان خود بگنجانید تا آن را زنده کنید و به یادماندنیتر سازید. این جزئیات باید با دقت انتخاب شوند تا پیام اصلی شما را تقویت کنند. به جای گفتن “یک جلسه خوب”، بگویید “در یک عصر بارانی، در کافهای دنج با بوی قهوه تازه، صدای آرامشبخش پیانو فضا را پر کرده بود…”. این جزئیات حسی، تصویرسازی در ذهن مخاطب را تقویت میکند.
مثال: اگر در مورد یک تجربه خدمات مشتری صحبت میکنید، به جای گفتن “آنها خوب بودند”، بگویید “صدای گرم کارمند پشتیبانی در آن ساعت دیروقت شب، درست وقتی که امیدم را از دست داده بودم، به من آرامش داد و او با صبر و حوصله، مرحله به مرحله مشکل من را حل کرد.”
۳. جادوی چارچوب داستانسرایی Steller: داستانی از تغییر و تحول!
برای ساختن داستانهای قدرتمند و تاثیرگذار، چارچوب ابزاری فوقالعاده کاربردی است. این چارچوب ساده اما موثر، شامل سه مرحله کلیدی است: حالت عادی (Normal)، انفجار (Explosion) و حالت عادی جدید (New Normal).
۱. حالت عادی (Normal): صحنهآرایی برای آغاز یک ماجرا
در این مرحله، شما وضعیت اولیه یا وضع موجود را به تصویر میکشید. این کار به مخاطب کمک میکند تا زمینه و بستر داستان را درک کند و با آن ارتباط برقرار سازد. این همان “قبل از” داستان شماست.
مثال: اگر داستان یک تغییر مثبت در شرکت را میگویید، “حالت عادی” میتواند وضعیتی باشد که قبل از اعمال تغییرات، تیم با چه مشکلاتی روبرو بود، روندها چقدر کند بودند یا مشتریان چه نارضایتیهایی داشتند.
۲. انفجار (Explosion): نقطهی عطف سرنوشتساز!
اینجا همان جایی است که یک اختلال، چالش، فرصت یا اتفاقی غیرمنتظره وارد ماجرا میشود و همه چیز را تغییر میدهد. این لحظه محوری است که کشش ایجاد میکند و روایت را به جلو سوق میدهد. این همان “آن زمان که” داستان شماست.
مثال: در همان داستان تغییر در شرکت، “انفجار” میتواند لحظهای باشد که شما یک راهکار جدید را کشف میکنید، یک سرمایهگذار کلیدی وارد میشود، یا یک بازخورد منفی بزرگ از مشتریان دریافت میکنید که شما را مجبور به بازنگری میکند.
۳. حالت عادی جدید (New Normal): پیام اصلی و راهحل شما!
در نهایت، شما نشان میدهید که چگونه وضعیت، در نتیجهی “انفجار” تغییر کرده است. این بخش رشد، تحول یا راهحل مشکل را نشان میدهد و پیام اصلی داستان شما را منتقل میکند. این همان “بعد از” داستان شماست.
مثال: ادامه داستان تغییر در شرکت، “حالت عادی جدید” نشان میدهد که چگونه پس از اعمال راهکار جدید (انفجار)، مشکلات حل شدهاند، تیم کارآمدتر شده و رضایت مشتریان به طور چشمگیری افزایش یافته است.
نمونهای از چارچوب Steller: داستان شکلگیری Airbnb
داستان شکلگیری شرکت ایربیانبی به خوبی از این چارچوب پیروی میکند:
حالت عادی (Normal): بنیانگذاران در سانفرانسیسکو با مشکل پرداخت اجارهبها روبرو بودند. (مشکل مالی و چالش اولیه)
انفجار (Explosion): ایده اجاره دادن تشکهای بادی در طول یک کنفرانس طراحی به ذهنشان رسید. (جرقه خلاقیت و راهحلی برای مشکل)
حالت عادی جدید (New Normal): تولد یک پلتفرم مهماننوازی جهانی. (نتیجهی تحول و موفقیت بزرگ)
این مثال نشان میدهد که چگونه با استفاده از این سه گام ساده، میتوانید یک داستان قدرتمند و به یادماندنی بسازید که هم درک آن آسان است و هم الهامبخش خواهد بود.
هنر روایتگری برای برند و کسب و کار شما: چه نوع داستانی باید بگویید؟
پس از درک اینکه داستانها چه قدرتی دارند و عناصر سازنده یک داستان قوی کدامند، حالا زمان آن است که بدانیم چه نوع داستانهایی میتوانند به کسب و کار شما کمک کنند. کتاب “داستانهایی که میچسبند” چهار نوع داستان کلیدی را معرفی میکند که هر یک هدف و کاربرد خاص خود را دارند.
۴. داستان ارزش: پلی نامرئی بین محصول شما و نیازهای عمیق مشتری!
به یاد داشته باشید: “مردم خودِ محصول را نمیخرند. آنها چیزی را میخرند که آن محصول برایشان انجام خواهد داد.” این جمله، جوهرهی داستان ارزش را بیان میکند. در این نوع داستانسرایی، شما باید فاصله بین محصول یا خدمات خود و نیازهای واقعی و پنهان مشتری را پر کنید.
روی مزایا تمرکز کنید، نه ویژگیها!
به جای اینکه صرفاً فهرستی از مشخصات فنی یا ویژگیهای محصول خود را ارائه دهید، داستانهایی بسازید که به وضوح نشان دهند پیشنهاد شما چگونه مشکلات واقعی مشتریان را حل میکند یا زندگی آنها را بهبود میبخشد. مشتریان به دنبال راهحل هستند، نه صرفاً یک ابزار.
مثال: به جای گفتن “گوشی ما دارای ۱۲ گیگابایت رم است”، بگویید “با این گوشی، میتوانید همزمان چندین برنامه سنگین را بدون هیچگونه کندی اجرا کنید و دیگر نگران قطع شدن تماسهای ویدیویی مهم کاریتان نباشید. این یعنی تمرکز بیشتر روی کار و آرامش خیال.”
احساسات را لمس کنید!
داستان ارزش باید به ناکامیها، آرزوها و خواستههای پنهان مخاطب هدف شما بپردازد. نشان دهید که محصول یا خدمات شما چگونه این نیازهای عاطفی را برطرف میکند. این ارتباط عاطفی است که تصمیم خرید را تحت تأثیر قرار میدهد.
مثال: اگر محصول شما یک نرمافزار مدیریت زمان است، به جای گفتن “نرمافزار ما کارهای شما را دستهبندی میکند”، داستانی از یک مدیر پرمشغله بگویید که همیشه احساس آشفتگی و استرس داشت، تا اینکه با استفاده از نرمافزار شما، توانست به آرامش و کنترل برسد و برای خانوادهاش وقت بیشتری بگذارد.
قبل و بعد: تحولی که مشتری انتظارش را میکشد!
ساختار داستان ارزش خود را به گونهای تنظیم کنید که تحول و تغییری که پس از استفاده مشتری از محصول یا خدمات شما رخ میدهد، به وضوح نشان داده شود. این کار یک قوس روایی قانعکننده ایجاد میکند که خریداران بالقوه میتوانند خودشان را در آن ببینند. داستان شما باید نشان دهد زندگی آنها “قبل از” محصول شما چگونه بود و “بعد از” آن چه تفاوتهای مثبتی کرده است.
مثال: یک شرکت تولیدکننده تشک ارگونومیک میتواند داستانی از فردی را تعریف کند که سالها از کمردرد و بیخوابی رنج میبرد (قبل). سپس به لحظهای برسد که او تشک شما را خریداری میکند (انفجار غیرمستقیم). و در نهایت، نشان دهد که چگونه او اکنون هر شب خوابی عمیق دارد و هر روز صبح با انرژی و بدون درد از خواب بیدار میشود (بعد).
۴ تمرین تقویت صدا برای تسلط بر مخاطب🎙️
۵. داستان بنیانگذار: ایجاد اعتماد و متمایز کردن برند شما!
همانطور که کتاب میگوید: “اگر فردی که از شما درخواست سرمایهگذاری میکند، به داستان خودش باور نداشته باشد، چرا شما باید باور کنید؟” داستان بنیانگذار، فرصتی برای نشان دادن اصالت، اشتیاق و مسیر منحصر به فردی است که شما یا شرکتتان را به وجود آورده است. این داستان نه تنها برای سرمایهگذاران، بلکه برای مشتریان و حتی کارکنان نیز اهمیت دارد.
اصالت، کلید اصلی است!
تجربیات واقعی، چالشها و انگیزههای پشت شروع کسب و کارتان را به اشتراک بگذارید. این کار اعتبار ایجاد میکند و به سرمایهگذاران و مشتریان کمک میکند تا با رسالت و هدف شما ارتباط برقرار کنند. مردم دوست دارند بدانند چه چیزی باعث شده شما کاری را که انجام میدهید، شروع کنید.
مثال: استیو جابز اغلب در سخنرانیهایش به روزهای اولیه اپل در گاراژ و چالشهای مالی و فنی آن دوره اشاره میکرد. این روایتها، داستان اپل را برای مردم قابل لمستر و الهامبخشتر میکرد، نه صرفاً یک شرکت بزرگ فناوری.
بینشهای منحصر به فرد خود را برجسته کنید!
توضیح دهید که چه چیزی باعث شد شما یک فرصت بازار یا مشکلی را که دیگران ندیدند، شناسایی کنید. این نشاندهنده تخصص و بینش شماست. مخاطب میخواهد بداند شما چه چیز متفاوتی را کشف کردید که شما را به این نقطه رسانده است.
مثال: اگر شما یک شرکت نرمافزاری را راهاندازی کردهاید، داستانی از زمانی بگویید که در یک صنعت خاص کار میکردید و متوجه شدید که یک نیاز نرمافزاری حیاتی وجود دارد که هیچکس به آن توجه نمیکند و این شما را به سمت خلق محصولتان سوق داد.
پایداری و رشد را به نمایش بگذارید!
شکستها و نحوه غلبه بر آنها را در داستان خود بگنجانید. این کار استقامت و توانایی شما در سازگاری را نشان میدهد. این بخش از داستان به ذینفعان اطمینان میدهد که شما میتوانید از پس چالشها برآیید. هیچ مسیر موفقی بدون دستانداز نبوده است و نشان دادن این دستاندازها، داستان شما را واقعیتر میکند.
مثال: بنیانگذار شرکت نایک، فیل نایت، در کتاب خود “کفشباز” (Shoe Dog) به وضوح به مشکلات مالی متعدد و شکستهای مکرر در شروع کسب و کارش اشاره میکند. این روایات نه تنها او را به عنوان یک فرد شکستناپذیر نشان میدهد، بلکه به مخاطب الهام میبخشد که با وجود سختیها میتوان به موفقیت رسید.
۶. داستان هدف: همسویی و الهامبخشی تیم با یک مأموریت مشترک!
کتاب “داستانهایی که میچسبند” میگوید: “فرهنگ، مجموعهای از داستانهاست که همسویی و الهامبخش هستند.” داستان هدف، به خصوص در داخل سازمان، برای تقویت فرهنگ شرکتی و ایجاد حس هدف مشترک در میان کارکنان حیاتی است.
نقشهای فردی را به تصویر بزرگتر متصل کنید!
از داستانها برای نشان دادن اینکه چگونه کار هر یک از اعضای تیم به مأموریت کلی و تأثیر شرکت کمک میکند، استفاده کنید. این کار به افراد کمک میکند تا اهمیت کار خود را درک کنند و احساس کنند بخشی از چیزی بزرگتر هستند.
مثال: به جای گفتن “شما باید فلان وظیفه را انجام دهید”، داستانی از یک مشتری را بگویید که کارمند بخش پشتیبانی با تلاش خود چگونه مشکلش را حل کرده و چه تأثیری در زندگی آن مشتری داشته است. این داستان نشان میدهد که حتی یک کار کوچک چقدر میتواند مهم باشد.
داستانهای تأثیرگذاری مشتری را به اشتراک بگذارید!
به طور منظم برجسته کنید که محصول یا خدمات شما چگونه در حال ایجاد تغییر در زندگی افراد است. این کار معنای پشت کار شما را تقویت میکند و به تیم انگیزه میدهد تا بهترین عملکرد خود را داشته باشند.
مثال: اگر شما یک شرکت نرمافزاری پزشکی هستید، داستانی از بیمارانی را که به لطف نرمافزار شما درمان مناسبتری دریافت کردهاند یا پزشکانی که به کمک آن توانستهاند جان افراد بیشتری را نجات دهند، به اشتراک بگذارید.
با نمونهی شخصی، رهبری کنید!
به عنوان یک رهبر، داستانهای شخصی را به اشتراک بگذارید که تعهد شما به هدف شرکت را نشان میدهد. این کار دیگران را ترغیب میکند تا همان ارزشها و فداکاری را در خود تجسم بخشند. رهبرانی که داستانهای الهامبخش از خودشان و تعهدشان روایت میکنند، بهتر میتوانند تیم خود را همراه کنند.
مثال: یک مدیر عامل میتواند داستانی از زمانی را تعریف کند که با وجود چالشهای فراوان و ساعات طولانی کار، به دلیل باور عمیق به مأموریت شرکت، هرگز تسلیم نشد و این داستان میتواند الهامبخش تمام کارکنان باشد.
یافتن، ساختن و نشر داستانهای شما: چگونه قصههایتان را به گوش همه برسانید؟
تا اینجای کار، از اهمیت بینظیر داستانها، اجزای سازنده یک روایت قوی و انواع داستانهایی که میتوانند کسب و کار شما را متحول کنند، صحبت کردیم. اکنون زمان آن است که به مهمترین بخش برسیم: چگونه داستانهای منحصر به فرد خودتان را بیابید، آنها را صیقل دهید و سپس در هر کجا که هستید، به گوش مخاطبان برسانید؟
۷. داستان مشتری: اعتبار و فروش بیشتر با روایتهای اصیل!
کتاب به نکتهای حیاتی اشاره میکند: “وقتی فروشی انجام نمیشود یا یک پیام بازاریابی به تبدیل منجر نمیشود، این حس به وجود میآید که ارزش واقعی محصول از دست رفته است.” داستان مشتری، ابزاری بینظیر برای غلبه بر این چالش است. هیچ چیز به اندازه روایت یک تجربه واقعی از سوی کسی که از محصول یا خدمات شما بهرهمند شده، قانعکننده نیست.
مشتریان را به داستانگویی ترغیب و داستانهایشان را جمعآوری کنید!
به طور فعال بازخوردها و تجربیات مشتریان راضی خود را جمعآوری کنید. این روایتهای اصیل و دست اول، بسیار قدرتمندتر از هر محتوای بازاریابی هستند که خودتان میتوانید بنویسید. مردم به حرف مردم دیگر بیشتر اعتماد میکنند تا به تبلیغات یک شرکت.
مثال: پس از ارائه خدمات یا فروش محصول، از مشتریان بخواهید تجربهشان را در قالب چند جمله یا یک ویدئوی کوتاه با شما به اشتراک بگذارند. میتوانید از آنها بپرسید که قبل از استفاده از محصول شما چه مشکلی داشتند و چگونه محصول شما آن مشکل را حل کرده است.
دیدگاههای متنوع را برجسته کنید!
طیفی از داستانهای مشتریان را به نمایش بگذارید که برای بخشهای مختلف مخاطبان هدف شما جذاب باشد. این کار به خریداران بالقوه کمک میکند تا خودشان را در جمع مشتریان فعلی شما ببینند و احساس کنند این محصول یا خدمت “برای آنها” نیز مناسب است.
مثال: اگر شما یک نرمافزار حسابداری دارید، داستان موفقیت یک کسبوکار کوچک خانگی، یک شرکت متوسط و یک شرکت بزرگ را به نمایش بگذارید تا هر سه گروه مخاطب بتوانند با یکی از این داستانها ارتباط برقرار کنند.
اجازه دهید مشتریان با کلمات خودشان داستان بگویند!
از ویرایش بیش از حد یا سانسور کردن داستانهای مشتریان خودداری کنید. طبیعت خام و شاید ناقص روایتهای آنها، اعتبار و قابلیت همذاتپنداری را افزایش میدهد. اصالت، حتی با کمی نقص، بسیار ارزشمندتر از یک روایت بیعیب و نقص اما غیرواقعی است.
مثال: اگر مشتریان ویدئوهای رضایت خود را ارسال میکنند، سعی کنید تا حد امکان آنها را همانطور که هستند منتشر کنید، حتی اگر کیفیت دوربینشان عالی نباشد یا کمی لکنت زبان داشته باشند. این صداقت، اثربخشی بیشتری دارد.
۸. کشف داستانهای خودتان: قصههای پنهان در زندگی روزمره!
شاید با خود بگویید: “من که قصهگو نیستم! چطور میتوانم داستان پیدا کنم؟” اما کتاب به نکتهای مهم اشاره میکند: “داستانهای ما برای خودمان شبیه داستان نیستند. داستانهای ما فقط شبیه زندگی روزمره هستند.” حقیقت این است که زندگی هر یک از ما و مسیر هر کسب و کاری، پر از داستانهای ناگفته است. کافیست نحوه نگاه کردن به آنها را بدانید.
روی اسمها (Noun) تمرکز کنید!
هنگام جستجو برای ایدههای داستانی، لیستی از افراد، مکانها، اشیاء و رویدادها در تاریخچه زندگی یا کسب و کار خود تهیه کنید. این “اسمها” اغلب خاطراتی از تجربیات معنادار را در ذهن شما تداعی میکنند.
مثال: لیستی از “اولین مشتری من”، “دفتر کار قدیمی من”، “آن پروژه شکستخورده”، “سختترین چالش تیم ما” و… تهیه کنید. هر یک از اینها میتواند سرآغاز یک داستان قدرتمند باشد.
به دنبال “اولینها” و لحظات محوری باشید!
درباره نقاط عطف مهم، چالشهای غلبهشده، یا دوران رشد شخصی خود فکر کنید. اینها اغلب میتوانند به روایتهای قانعکننده و تاثیرگذار تبدیل شوند. اولین بارها، نقاط عطف، لحظات سختی که از آنها عبور کردید، همگی پتانسیل داستانسازی دارند.
مثال: اولین باری که با یک مشتری عصبانی روبرو شدید و توانستید او را راضی کنید. اولین باری که محصولتان به طور عمومی معرفی شد. لحظهای که تصمیم گرفتید ریسک کنید و کسب و کار خود را شروع کنید.
به اعتراضات و سؤالات مشتریان توجه کنید!
از داستانها برای پاسخ به نگرانیهای رایج یا تصورات غلط درباره محصول یا خدمات خود استفاده کنید. این کار به طور پیشگیرانه اعتماد ایجاد میکند و مقاومت مخاطب را از بین میبرد. به جای دفاع از خود، یک داستان بگویید.
مثال: اگر مشتریان اغلب درباره “گران بودن” محصول شما اعتراض دارند، داستانی از مشتریانی بگویید که ابتدا همین نگرانی را داشتند، اما پس از استفاده از محصول شما، متوجه شدند که ارزش بلندمدت آن بسیار بیشتر از هزینهی اولیه است.
۹. ساخت داستانهای قانعکننده: با لحظهی “انفجار” شروع کنید!
شاید فکر کنید داستانسرایی نیاز به ترفندهای پیچیده دارد، اما کتاب تأکید میکند: “داستانهای خوب ساختاریافته نیازی به ترفند ندارند تا اثرگذار باشند. نکته همینجاست!” برای ساختن یک داستان واقعاً خوب، میتوانید از روشی که قبلاً به آن اشاره شد، یعنی “انفجار”، استفاده کنید و سپس به عقب برگردید.
با نقطه عطف (انفجار) شروع کنید!
لحظه کلیدی تغییر یا درک در داستان خود را شناسایی کنید. این کار به شما کمک میکند تا روایت خود را متمرکز کنید و اطمینان حاصل کنید که در حال حرکت به سمت یک نتیجهگیری معنادار هستید. شروع از نقطه اوج، کنجکاوی مخاطب را برمیانگیزد.
مثال: به جای شروع با “ما یک تیم کوچک بودیم…”، با لحظهای شروع کنید که “همه چیز تغییر کرد”: “شبی بود که تماسی دریافت کردیم و زندگی کسب و کار ما برای همیشه تغییر کرد.”
“حالت عادی” را توسعه دهید!
هنگامی که “انفجار” خود را شناسایی کردید، بستر و پیشزمینهای را که قبل از آن رخ داده بود، با جزئیات توصیف کنید. این کار تضاد ایجاد میکند و به مخاطب کمک میکند تا اهمیت تغییر را درک کند.
مثال: پس از شروع با “آن تماس سرنوشتساز”، حالا به عقب برگردید و توضیح دهید که کسب و کار شما در آن زمان در چه وضعیتی بود، چه چالشهایی داشتید و چه انتظاراتی داشتید.
“حالت عادی جدید” را به تصویر بکشید!
نشان دهید که چگونه وضعیت یا دیدگاه شما در نتیجهی “انفجار” تغییر و تکامل یافته است. این کار پیام و تأثیر داستان شما را تقویت میکند. این بخش، نتیجه و درسی است که مخاطب باید بگیرد.
مثال: پس از روایت “انفجار” (آن تماس سرنوشتساز) و “حالت عادی” (وضعیت قبلی کسب و کار)، حالا نشان دهید که چگونه آن تماس منجر به رشد، نوآوری یا راهحل جدیدی شد که اکنون کسب و کار شما در “حالت عادی جدید” تجربه میکند.
۱۰. داستانهایتان را همه جا بگویید: از اتاق جلسه تا شبکههای اجتماعی!
وقتی در تردید هستید، یک داستان بگویید! قدرت داستانسرایی تنها به سخنرانیهای بزرگ محدود نمیشود. شما میتوانید و باید داستانهای خود را در هر فرصتی و از طریق هر کانالی که در دسترس دارید، به اشتراک بگذارید.
ارائههای خود را با یک داستان آغاز کنید!
با شروع یک روایت مرتبط، توجه مخاطبان خود را بلافاصله جلب کنید. این کار لحن مناسبی ایجاد میکند و پیام شما را به یادماندنیتر میسازد. یک داستان آغازین قوی، یخ را میشکند و مخاطب را مشتاق ادامه بحث میکند.
مثال: به جای شروع با “سلام، امروز میخواهیم درباره X صحبت کنیم”، با داستانی شروع کنید که نشان دهد “چرا X مهم است” یا “چگونه X بر زندگی کسی تأثیر گذاشته است.”
داستانها را در ارتباطات نوشتاری بگنجانید!
از حکایتهای کوتاه یا مطالعات موردی (Case Study) در ایمیلها، گزارشها و سایر اسناد تجاری استفاده کنید تا نکات کلیدی را روشن کنید و مشارکت خواننده را حفظ کنید. حتی در یک ایمیل کاری خشک، یک داستان کوتاه میتواند تفاوت ایجاد کند.
مثال: در یک گزارش فروش، به جای صرفاً ارائه اعداد، یک بخش کوتاه را به داستان یک فروش دشوار اختصاص دهید که چگونه با مهارتها و تلاش تیم، به موفقیت رسیدید.
از پلتفرمهای رسانههای اجتماعی استفاده کنید!
داستانهای کوتاه یا بخشهایی از داستانهای بلندتر را در کانالهای مختلف اجتماعی به اشتراک بگذارید تا یک روایت برند ثابت ایجاد کنید و با مخاطبان خود ارتباط برقرار کنید. از استوریهای اینستاگرام گرفته تا پستهای لینکدین، هر پلتفرمی فرصتی برای داستانگویی است.
مثال: در اینستاگرام، میتوانید داستانی از “پشت صحنه” کسب و کارتان را با استفاده از تصاویر و متن کوتاه به اشتراک بگذارید. در لینکدین، داستان موفقیت یکی از پروژههایتان را با جزئیات حرفهایتر روایت کنید.
تیم خود را در داستانسرایی آموزش دهید!
کارکنان خود را در تمام سطوح به مهارتهای داستانسرایی مجهز کنید و آنها را تشویق کنید تا داستانهای مرتبط را در تعاملات خود با مشتریان، همکاران و ذینفعان به اشتراک بگذارند. وقتی همه در سازمان شما میتوانند داستانهای برند را روایت کنند، قدرت نفوذ شما چندین برابر میشود.
مثال: کارگاههای آموزشی کوچکی برای تیم فروش یا پشتیبانی مشتری برگزار کنید و به آنها کمک کنید تا داستانهایی از تجربیات موفق خود با مشتریان یا نحوه حل مشکلات پیچیده را شناسایی و روایت کنند.
هدیه برنامه فن بیان
آموزش های مرتبط
بهترین کتابها برای تقویت سریع فن بیان📚به هیچ منبع دیگری نیاز نخواهید داشت❗
خلاصه کامل کتاب “انجیل سخنرانی عمومی”📖 کاملترین راهنمای تمرین فن بیان و سخنرانی
دوره کلام بُرنده
کارگاه آموزشی ستارگان سخنوری
کلاس فن بیان تاوا
خبرنامه | صفحه تکی نوشته
سینا آذرنیا
مدیر و موسس مدرسه فن بیان تاوا
درباره نویسنده
- بنیانگذار مدرسه فن بیان تاوا
- آموزش بیش از 1000 نفر در زمینه مهارتهای ارتباطی
- نفر سوم مسابقات سخنرانی کشور در سال 1400
تا کنون تجربه سخنرانی در بسیاری از فضاهای علمی و دانشگاهی را داشته و به همین دلیل محتوای او صرفا کپی شده از کتابها و مقالات مختلف نیست. به عبارت بهتر او در زمینه ارتباطات مطالعه، پژوهش و تجربه میکند و در آخر بهترین نکات را در دورهها به شرکتکنندگان ارائه میکند.
دیدگاهتان را بنویسید